متولد چهاردهمین روز فروردین ماه سال 1351 و فارغالتحصیل رشته تئاتر است و از سن شانزده سالگی بر روی صحنه تئاتر رفته است. گرچه ورودش به عرصه سینما به گفته خودش وابسته به اقبال بلندش بوده که او را بازیگر یک سکانس از فیلم "ابوالفضل جلیلی"و بازیگر نقش اصلی سینمایی «دشت ارغوانی» کرده است، اما تواناییاش در باورپذیر بودن نقشهایی که در طی سی سال در عرصه بازیگری ایفا کرده، او را به یکی از زنان ماندگار سینمای ایران تبدیل کرده است.
پخش سریالهای و فیلمهای متعددی با بازی وی و سریال «فردا دیر است» که اخیراً از شبکه آیفیلم پخش شده بهانهای شد تا با وی به گفتگویی صمیمی بنشنیم.
خانم "صامتی " از سن 21 سالگی کار بازیگری را آغاز کردید؟
نه. من در شانزده سالگی تئاتر" کاکاسیاه" را بازی کردم. آن زمان دانشآموز بودم. بعد از آن در سال 71 در فیلم «دِت یعنی دختر» به کارگردانی آقای "ابوالفضل جلیلی" بازی کردم که هرگز اکران نشد و فقط یک اکران کوچک در جشنواره آن سال داشت. ولی اقبال من آنقدر بلند بود با همان یک سکانسی که در آن فیلم بازی کردم دیده شدم و برای نقش اول فیلم سینمایی «دشت ارغوانی» به کارگردانی "نادر مقدس" و تهیهکنندگی زندهیاد" رسول ملاقلیپور" نازنین انتخاب شدم.
برای همان یک سکانس که باعث شد در فیلم بعدی ایفاگر نقش اصلی باشید، چطور انتخاب شدید؟
آن یک سکانس در فیلم آقای "جلیلی" خیلی داستان جالبی دارد. من در تابستان سال 71 مجموعه فیلمنامههای کوتاه"جلیلی" به نام «تمام کودکی من در یک چمدان گذشت» خواندم. یک قصه در این مجموعه بود به نام «دِت یعنی دختر» و من اینقدر درگیر این قصه شدم که دائماً با خود میگفتم که ای کاش آقای "جلیلی" از من دعوت کند تا در این فیلم بازی کنم. خیلی جالب است که همین اتفاق افتاد. چند وقت بعد آقای "جلیلی " برای انتخاب بازیگر نقش دختر فیلمش فراخوانی منتشر کرد. چند تا از دوستانی که با آنها تئاتر کار میکردم به من پیشنهاد دادند که برای تست به دفتر آقای "جلیلی" برویم. من چون امتحان داشتم شرایط تست دادن را نداشتم ولی یکی از دوستانم عکس من را به آقای "جلیلی" نشان داد و آقای "جلیلی" با دیدن عکس گفتند که من این شخص را برای نقش اول میخواهم. من در آن عکس خیلی ریز جثه و کوچک بودم ولی در همان تابستان نسبت به زمانی که آن عکس را گرفته بودم قد کشیده بودم. برای همین وقتی به دفتر آقای "جلیلی"رفتم ایشان با دیدن من خیلی تعجب کرد. گفتند از نظر ظاهری همان کسی هستی که میخواهم ولی قدت بلندتر از آن چیزیست که من برای این نقش میخواهم. چون نقش مربوط به یک دختر حدود 11 تا 12 ساله بود و قد من بلندتر بود. آقای جلیلی گفتند به هیچ صورتی نمیتوانم این نقش را به تو بدهم. ولی خیلی دوست دارم که تو در فیلم من نقشی داشته باشی. هیچ نقش مناسبی هم برای من در آن فیلم نبود. وقتی کار را کلید زدند دستیار ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که به سر صحنه بروم. من هم رفتم. لوکیشن آنها بیمارستانی در سرخه حصار بود. من با اینکه هیچ نقشی نداشتم هر روز سر صحنه میرفتم و اطراف آقای جلیلی بودم. یک روز ایشان من را صدا کردند و پرسیدند که اسمت چی بود؟ من گفتم ژاله. پرسید اهل کجا هستی؟ گفتم از طرف مادری لر هستم. گفت بلد هستی آواز بخوانی؟ من تا آن زمان در عمرم آواز نخوانده بودم. ولی گفتم بله بلد هستم. گفت یک چیزی به زبان لری بخوان. تمام حواسم را جمع کردم چون اصلاً لری بلد نبودم. یاد زمزمههایی که مادرم حین انجام کارهای خانه میکرد افتادم. بخشهایی از زمزمههای مادرم را خواندم. آقای جلیلی دستیارش را صدا کرد و گفت که برای من لباس بیاورند. لباس را پوشیدم و پشت پنجرهای که گفتند نشستم و همان آواز را خواندم و این تبدیل به یکی از سکانسهای فیلم شد. جالب است که این خاطره را بعدها بارها با آقای جلیلی مرور کردیم. ایشان میگفتند که من باور نمیکنم که تو همان دختربچه هستی. بعد از این ماجرا وقتی مرحوم "ملاقلیپور" و آقای "مقدس" دنبال دختری برای بازی در نقش اول فیلم سینمایی «دشت ارغوانی» میگشتند، آقای ملاقلیپور گفتند که کسی را میخواهم که شبیه همان دختری باشد که در فیلم جلیلی پشت پنجره نشسته بود و آواز لری خواند. وقتی فهمیدند که من بازیگر تئاتر هستم مرا به دفترشان دعوت کردند و همکاری ما شکل گرفت.
تمام بازیگران پیشکسوت و محبوب برای ماندگاری یک پروسهای را طی کردند تا به جایگاه امروزی خود رسیدند. ولی ما امروزه در فیلمها و سریالها بازیگرانی را میبینیم که یک شبه ره صد ساله میروند و بازیگر نقش اصلی یک سریال یا فیلم سینمایی میشوند. به نظر شما این کار حرفهایست یا غیرحرفهای؟ چرا برای انتخاب بازیگر سینما و تلویزیون ما به این سمت و سو کشیده شده است؟
اکثر این بازیگران در دل و ذهن بینندگان نمیمانند. من در کلاس هایم به بچههایی که از ورود به این حرفه ناامید هستند میگویم که من چون خودم یک غیرممکن را ممکن کردم فکر می کنم که غیرممکن وجود ندارد. از زمانی که به یادم دارم وقتی از من می پرسیدند میخواهی درآینده چه کاره شوی در جواب میگفتم هنرپیشه. همه به من میخندیدند و میگفتند تو پدر و مادر هنرپیشه نداری چطور میخواهی هنرپیشه شوی و من در جواب میگفتم نمیدانم چطور ولی من هنرپیشه میشوم و می دانستم که این اتفاق میافتد و من کاری غیر از این نخواهم کرد.” ابوالفضل جلیلی” یک بار به من گفت: وقتی تو بر سر صحنه فیلم من آمدی من به بچهها گفتم که این دختر متعلق به سینماست. آن روز معلوم بود که تو عضو ماندگار سینما خواهی بود. چون تو مال این حرفه بودی. من خیلی سمج بودم. از صبح با اینکه کاری برای من نداشتند سر لوکیشن میرفتم. سیم جمع میکردم، به همه کمک میکردم. یا وقتی بعد از مدرسه سر تئاتر میرفتم قبل از اینکه همه به اداره تئاتر برسند چای دم میکردم و کف زمین را تمیز میکردم. در یکی از نمایشها وقتی یکی از بازیگران زن به دلیلی سر یک اجرا نیامد من جای او روی صحنه رفتم چون تمام دیالوگها را حفظ بودم. بعد از آن هم من در آن نقش ماندم و آن خانم دیگر نیامد. من خواستم و ماندم. در زمان گذشته خانمهای بازیگر سختیهای زیادی کشیدند و صفتهای بدی به آنها نسبت داده شد. زنان زیادی در این حرفه بابت هنری که داشتند سختی کشیدند. من همیشه میگویم به حرمت آن زنها که در آن سالها سختی کشیدند ما حق نداریم ناپاک وارد صحنه بشویم. باید با خلوص نیت وارد بشویم. اما از وقتی دچار نابازیگرهایی شدیم که با خلوص نیت وارد صحنه نشدند این حرفه آسیب دید. نه اینکه در حال حاضر بازیگر خالص نیست ولی تعدادشان خیلی کم شده. در زمان ما تعداد بازیگرانی که با خلوص وارد این حرفه میشدند خیلی بیشتر بود.
چه عواملی را در بروز این آسیبها موثر میدانید؟
این حرفه همیشه جذاب بوده .از یک دورهای خانوادهها روشنفکر شدند و بازیگری تبدیل به یک پز شد. همین شغلی که یک وقت ننگ محسوب میشد، تبدیل به یک پز اجتماعی شد. دوستان و عزیزانی هستند که فقط ظاهر این حرفه را میبینند و واقعاٌ متوجه نمیشوند که یک وقتهایی من از درد سرپا ایستادنهای طولانی شبها نمیتوانم بخوابم. نه فقط من بلکه همه ما همین وضعیت را داریم و من نمیدانم که چرا همه فکر میکنند ما سر صحنه میرویم که خوش بگذرانیم. تمام دوستانی که از نزدیک کار ما را میبینند میگویند که چه کار سختی دارید. خب وقتی بعضی دوستان ظاهر قضیه را میبینند شایعههایی در مورد دستمزدهای نجومی ما درست میشود. من نمیگویم که این چیزها در سینما امروزی وجود ندارد بله وجود دارد ولی فقط برای سوپراستارها که بخش تجاری سینما را میچرخانند که ربطی به حرفه بازیگری ندارند. ما بازیگرهایی را داریم که در تمام سال یک نقش بازی میکند و تمام روزهای دیگر سال را باید با همان دستمزد زندگی کند. خیلیها واقعیات زندگی ما بازیگرها را نمیبینند. نمیدانند چرا بعضیها فکر میکنند ما در قصر زندگی میکنیم. نه 90 درصد ما زنان هنرپیشه همه کارهای یک زن خانهدار را انجام میدهیم و در کنار آن بازیگری هم میکنیم و فقط 10 درصد هستند که قشر مرفه این حرفه هستند که ربطی به بازیگری ندارند و مربوط به بخش تجاری سینما هستند. این مسائل و شانه خالی کردن مراجع دولتی از سرمایهگذاری در سینما و تئاتر، باعث باز شدن پای یک سری آدم تازه وارد به این حرفه شده. این سرمایهگذارهای تازهوارد هم کسانی را به میل خود به اسم بازیگر وارد این حرفه کردند. متأسفانه اینها لطمههایی است که ما از ناکارآمدی بعضی از مدیران میخوریم. جایی که حصار داشته باشد همه میفهمند که این ورود به این منطقه آداب و رسومی دارد که باید رعایت شود. ولی جایی که حصار نداشته باشد هر کسی میتواند وارد آن بشود. وضعیت سینما و تلویزیون در حال حاضر مثل همین منطقه بدون حصار است. متأسفانه خیلی از دوستان بازیگر من به این سرمایهگذاریهای اشتباه تن دادند. وقتی بلیط تئاتر 200 هزار تومان میشود و یک بازیگر با این استدلال که اگر پولی در تئاتر هست او هم استفاده کافی ببرد، بدون اعتراض در آن بازی میکند، به این حرفه آسیب میزند. باید به این دوستان بگوییم دوست عزیز که اگر شما در تلویزیون خوب بازی میکنید و شرایط خوبی دارید، حضور شما در صحنه تئاتر نه تنها کمکی به این هنر نمیکند بلکه هم به تئاتری که بلیط 20 هزار تومنی دارد و هم به بازیگرانی که سالهاست در تئاتر کار میکنند، لطمه میزند. با این کار سالن تئاترهای خوب اما ارزان خالی میماند. هیچ کدام هم متوجه آسیبی که به تئاتر وارد میکنند نیستند. درست مثل کسانی که وقتی که دلار و طلا گران میشود، بیشتر دلار و طلا میخرند با این تفکر که به ما ربطی ندارد و این چرخه را متلاشی میکنند. همه ما به هم وصل هستیم. چطور میتوانیم بگوییم به ما ربطی ندارد؟
به نظر شما دلیل پرمخاطب بودن سریالهای قدیمی مثل سریال «فردا دیر است» که اخیراً از شبکه آیفیلم پخش شد، نسبت به سریالهایی که این روزها ساخته میشود چیست؟
من به خاطر داریم زمانی که این سریال روی آنتن بود، خیلیها به خانه میرفتند تا این سریال را ببینند. چون موضوع این سریال برای مردم اهمیت داشت. چون تماشاگر در این سریالهاو در عین حال که هیچ کارعجیب وغریبی در این سریالها انجام نمیشد و تظاهری وجود نداشت، بازیگری و زندگی را میدید. ولی الان با وجود همه سیستمهای پیشرفته، دوربینهای مجهز و تصاویر هلیشات و این همه امکانات چرا سریالها جذاب نیستند؟ چون در قصههای امروزی زندگی وجود ندارد و قصهها از زبان کسانی که در رأس داستان هستند روایت میشود. چندی پیش من برای به تلویزیون دعوت شدم تا یک کار کمدی بسازم. خیلی هم استقبال کردم چون من برای اینکه مردم خوشحال بشوند هر کاری میکنم. از طرفی به نظر من سالهاست که یک کار کمدی جذاب و سر و شکلدار در تلویزیون کار نشده. کمدیهایی ساخته شده که من اسم آنها را کمدی لجدرآورگذاشتهام . کمدیهایی با نمایش شخصیتهای بیمغز که معلوم نیست از کجا آمدهاند و انگار که آدم فضایی هستند. من همیشه به دوستانم میگویم که این زنهایی که در سریالهای کمدی نشان داده میشوند و بسیار مستبد و خودرأی هستند و مردهای خنگیکه دست به سینه گوش به فرمان این زنها هستند متعلق به کجای این سرزمینند؟ چرا در اطراف من مشابه این افراد وجود ندارند؟ به نظر من اسم این گونه کارها کمدی نیست.کار کمدی با مسخرهبازی ساخته نمیشود. در کمدی باید خلق یک موقعیت جدی باعث خنده شود. مثل زمانی مثلاً در حال رد شدن از خیابان هستی و پایت پیچ میخورد درست است که برای تو دردناک است ولی از دید یک نفر از بیرون این یک موقعیت خندهدار است. در کمدی باید یک زندگی جدی را به طور خندهدار روایت کنی. انسانهای یک کمدی نه خنگ هستند و نه احمق فقط شرایط خندهداری دارند. من وقتی برای ساخت کار کمدی به تلویزیون آمدم در جلسهها با باید و نبایدهای زیادی مواجه شدم تا جایی که اعلام کردم که من این کار را انجام نمیدهم. به نظر من همه شما باید دست از مدیریت بردارید و کمدی بسازید. من قرار نیست فیلم شما را بسازم چون بعد از این سالها من متر و معیار تلویزیون و طنز را میشناسم چرا شما فکر میکنید که من باید چیزی که شما میخواهید بسازم؟ من نمیدانم چرا بعضی از دوستان ناکارآمد در رأس کار میآیند یک سریال 30 قسمتی میسازند که نقش اول آن را را یک دختر لوس چشم سبز بازی میکند. من مخالف بازی جوانان نیستم. من از ورود جوانان به این حرفه استقبال میکنم اما از ورود جوانان توانمندی که چون آشنایی ندارند موقعیت کار در سینما و تلویزیون ندارند .
در حال حاضر حتی مادرهای ما هم سریالهای جدید را تماشا نمیکنند. مادر من سریالهای قدیمی که از شبکههایی مثل آیفیلم و... پخش میشود را تماشا میکند و رغبتی به تماشای سریالهای جدید ندارد. مثل خیلی از مخاطبان دیگر. چون حداقل برای آنها تجدید خاطره میشود و نوستالژی است. خب چرا جای آدمهای مختصص در سریالسازی خالی مانده؟ من رغبتی به بازی در سریال ندارم، البته بهتر بگویم جرأت بازی در سریالها ر ندارم چون میترسم طی یک شب انتهای داستان تغییر کند
اگر شما نویسنده بودید چه نقشی برای خودتان مینوشتید؟
من میتوانم تا روزی که زنده هستم در نقشهایی بازی کنم که تاکنون بازی نکردم. میتوانم به جرأت بگویم در این سی سالی که بازی میکنم هیچ کدام از نقشهایم شبیه دیگری نیست. البته ممکن است از جهاتی شبیه به هم باشند به این دلایل که اولاً من یک زن هستم و دوم اینکه ایرانی هستم و ما خارج از این حیطه نمیتوانیم بازی کنیم. در نتیجه ممکن است نقشهای من در کلیت شبیه به هم باشند ولی در جزئیات با هم تفاوت دارند. من جز بازیگرانی نیستم که کسی بتواند بگوید که پلانهایی که در یک فیلم بازی کردم را میشود در فیلم دیگری استفاده کرد. ده نقش مادر بازی کردم که همه با هم فرق داشت. برای همین نمیتوانم فقط یک نقش انتخاب کنم بلکه میتوانم هزاران نقش دیگر را تا روزی که زنده هستم بازی کنم.
مقصود من نقشهایی بوده که تا الان دوست داشتید ایفا کنید
نقشهای زیادی هستند. یکی یا دو تا نیست که بتوانم در موردشان حرف بزنم.
مصداقی برای این نقشها دارید؟
نه. الان یک نقشی به من پیشنهاد شد که مربوط به خانم کماندو هست ولی من چون در آن تاریخ ایران نیستم نتوانستم آن نقش را بپذیرم. دوست دارم قبل از پیر بشوم یک نقش کماندویی دیگر بازی کنم که اکت زیادی داشته باشد. نقشهایی که اکتهای زیاد و عجیب و غریب دارند را خیلی دوست دارم.
به نظر شما جای پرداخت به چه موضوعاتی در سریالها و سینما خالی هست؟
در تلویزیون جای خیلی از مسائل اجتماعی و فرهنگی خالی است که ربطی به هیچ مسئله سیاسی و اقتصادی و... ندارد. ولی تلویزیون باید به عنوان یک رسانه ملی در مورد آنها کار کند. نه فقط رسانه ملی باید حتی در عرصه تئاتر هم به معضلات اجتماعی پرداخته شود. داستان آخرین تئاتری که من کار کردم در خلال یک دورهمی زنانه میگذشت و یک معضل اجتماعی درآن مطرح بود بازخوردهای بسیار مثبتی گرفتم. از روز اولی که این کار را شروع کردیم و به گروه گفتم من نه میخواهم حرف سیاسی بزنم و نه میخواهم مشکلات جهان را حل و فصل کنم ولی اگر فقط یک زوج به تماشای این تئاتر آمدند و بعد از آن به این نتیجه رسیدند که باید رابطهشان را تراپی کنند برای من کافی است. آن زمان هست که من رسالتم را در این کار انجام دادم. شاید باور نکنید ولی من بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم از طرف تماشاگرانی که برای بار پنجم یا ششم به دیدن نمایش ما آمده بودند گرفتم. خانمی بعد از یکی از اجراها به من گفت من بعد از دیدن نمایش شما بسیار منقلب شدم. بعد از شش سال زندگی عاشقانه مشترک من و همسرم به این نتیجه رسیدیم که باید رابطهمان را تراپی کنیم و عمق بیشتری به رابطهمان ببخشیم. یا آقایی که به تنهایی به دیدن نمایش آمده بود و بعد از نمایش به من گفت که میخواهم به خانه بروم و به همسرم بگویم که چقدر دوستش دارم. دیدن نمایش شما دیدگاه من را عوض کرد. چون همیشه گمان میکردم که انجام وظایف مردانهام کافی است و معنی دوست داشتن میدهد ولی فهمیدم که گفتن جملات محبتآمیز به یک زن به او اطمینان و آرامش میدهد. به نظر من رسالت ما همین است. ما در برنامهسازی نباید کار عجیب و غیرواقعی بکنیم. وظیفه ما این نیست که مشکلات جهان و ایران را حل کنیم. همین قدر که باعث شویم مخاطب به فکر فرو برود و یاد همدیگر بیندازیم که آدم هستیم کافی است. نباید برنامه یا سریالی به سفارش و خواست کسانی که از مشکلات جامعه دور هستند و انگار که جای دیگری زندگی میکنند بسازیم . سردی روابط در خانوادهها و فرزندانی که در این خانوادهها بزرگ میشوند معضلاتیست که باید به آنها پرداخته شود چون خطرهای اجتماعی زیادی دارند.
من میتوانم قصههای زیادی را در تلویزیون روایت کنم که تماشاگر بخندد ولی به فکر هم فرو برود. جای این چیزها در تلویزیون خالی است و اگر روایتگر قصههای خوبی مثل آرایشگاه زیبا، هتل و... نباشدیم و مرضیه برومندها در تلویزیون برنامه نسازند ریزش تماشاچی خواهیم داشت و سریالها خاک میخورند و بودجههای زیادی صرف میشود بدون اینکه مخاطبان از آن بهرهای ببرند و این حقالناس است.
اگر بخواهید یک کار تاریخی بسازید یا در یک نقش تاریخی بازی کنید به کدام شخصیت میپردازید؟
من تصمیم داریم روی شخصیت سردار "بیبی مریم بختیاری" کار کنم. دوست دارم این کار را به صورت یک کنسرت تئاتر بسازم. به نظر من این یک بخش از تاریخ است که باید روایت بشود. زنان زیادی در طول تاریخ داریم که روایت نشدند و آگاهی در مورد آنها کم است. دوست دارم در مورد تکتک آنها برنامه بسازم و در نقش آنها بازی کنم.
مصاحبه کننده: سمانه مقدم